حاج احمد کمیجانی

متن مرتبط با «آغاز امامت و ولایت امام زمان عج» در سایت حاج احمد کمیجانی نوشته شده است

سراپا اگر زردوپژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم

  • یارب نظری برمن سرگردان کن .   لطفی بمن دلشده حیران کن .با من مکن آنچه من سزای آنم .  آنچ  از کرم و لطف تو زیبد آن کن.از کلیه دوستان و عزیزانی که با ارسال نظرات سازنده خود در بالا بردن کیفیت این وبلاگ بنده را یاری می نمایند کمال سپاس و تشکر را دارم .التماس دعا بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

  • ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایینروم جز به همان ره که توام راه نماییهمه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویمهمه توحید تو گویم که به توحید سزاییتو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداریاحد بی زن و جفتی ملک کامروایینه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجتتو جلیل الجبروتی تو نصیر الامراییتو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمیتو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثناییبری از رنج و گدازی بری از درد و نیازیبری از بیم و امیدی بری از چون و چراییبری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهیبری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایینتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجینتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایینبد این خلق و تو بودی نبود خلق و تو باشینه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزاییهمه عزی و جلالی همه علمی و یقینیهمه نوری و سروری همه جودی و جزاییهمه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشیهمه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزاییاحد لیس کمثله صمد لیس له ضدلمن الملک تو گویی که مر آن را تو سزاییلب و دندان سنایی همه توحید تو گویدمگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی(سنایی) + نوشته شده در  شنبه دوازدهم فروردین ۱۴۰۲ساعت ۷:۲۲ ق.ظ&nbsp توسط حاج احمد کمیجانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در تنگنایِ حیرتم از نخوت رقیب ؛ یارب مباد آن که گدا معتبر شود

  • ترسم که اشک در غمِ ما پرده‌در شودوین رازِ سر به مُهر به عالَم سَمَر شودگویند سنگ لَعل شود در مَقامِ صبرآری شود، ولیک به خونِ جگر شودخواهم شدن به میکده گریان و دادخواهکز دستِ غم خلاصِ من آن جا مگر شوداز هر کرانه تیرِ دعا کرده‌ام روانباشد کز آن میانه یکی کارگر شودای جان حدیثِ ما بَرِ دلدار بازگولیکن چنان مگو که صبا را خبر شوداز کیمیایِ مِهر تو زر گشت رویِ منآری به یُمْنِ لطفِ شما خاک زر شوددر تنگنایِ حیرتم از نخوت رقیبیا رب مباد آن که گدا معتبر شودبس نکته غیرِ حُسن بِباید که تا کسیمقبولِ طبعِ مردم صاحب نظر شوداین سرکشی که کنگره کاخِ وصل راستسرها بر آستانهٔ او خاک در شودحافظ چو نافهٔ سرِ زلفش به دستِ توستدم درکش ار نه بادِ صبا را خبر شود(غزلیات حافظ) + نوشته شده در  پنجشنبه هفدهم فروردین ۱۴۰۲ساعت ۷:۵۵ ق.ظ&nbsp توسط حاج احمد کمیجانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غزل زیبا دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن

  • حافظ » غزلیات »دانی که چیست دولت دیدار یار دیدندر کوی او گدایی بر خسروی گزیدناز جان طمع بریدن آسان بود ولیکناز دوستان جانی مشکل توان بریدنخواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگوآنجا به نیک نامی پیراهنی دریدنگه چون نسیم با گل راز نهفته گفتنگه سر عشقبازی از بلبلان شنیدنبوسیدن لب یار اول ز دست مگذارکآخر ملول گردی از دست و لب گزیدنفرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزلچون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدنگویی برفت حافظ از یاد شاه یحیییا رب به یادش آور درویش پروریدنیا رب به یادش آور درویش پروریدن + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۱ساعت ۸:۴۱ ق.ظ&nbsp توسط حاج احمد کمیجانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تصاویر زیبا و دیدنی

  • هر کس بود رهین اعمال نیک وزشتش    ؛               حاصل بود ز گیتی هر آنچه برده کشتش دیدی اگر به طرفند ؛کس برده بهره ای چند     ؛          باید  به صبر دیدن پایان سر نوشتشاز کلیه دوستان و عزیزانی که با ارسال نظرات سازنده خود در بالا بردن کیفیت این وبلاگ بنده را یاری می نمایند کمال سپاس و تشکر را دارم .التماس دعا بخوانید, ...ادامه مطلب

  • طبیعت زیبا و دیدنی

  • هر کس بود رهین اعمال نیک وزشتش    ؛               حاصل بود ز گیتی هر آنچه برده کشتش دیدی اگر به طرفند ؛کس برده بهره ای چند     ؛          باید  به صبر دیدن پایان سر نوشتشاز کلیه دوستان و عزیزانی که با ارسال نظرات سازنده خود در بالا بردن کیفیت این وبلاگ بنده را یاری می نمایند کمال سپاس و تشکر را دارم .التماس دعا بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حکمت خداوند

  • خدا گر پرده بردارد ز روی کار آدم ها .چه شادی ها خورد بر همچه بازی ها شود رسواچه کاذب ها شود صادقچه صادق ها شود کاذبعجب صبری خدا داردکه پرده بر نمی دارد ....... + نوشته شده در  سه شنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۱ساعت ۶:۴۱ ق.ظ&nbsp توسط حاج احمد کمیجانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غزلیات مولانا

  • مولانا » دیوان شمس » غزلیات »دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد . به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارددر این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران . به دکان کسی بنشین که در دکان شکر داردترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس . یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر داردتو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید . تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در داردبه هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین . که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر داردنه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد . نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر داردبنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان . میان صخره و خارا اثر دارد اثر داردبنه سر گر نمی‌گنجی که اندر چشمه سوزن . اگر رشته نمی‌گنجد از آن باشد که سر داردچراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار . از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر داردچو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه‌ای گشتی . حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر داردچو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی . که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد + نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۱ساعت ۵:۳۰ ب.ظ&nbsp توسط حاج احمد کمیجانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست . جای چشم ابر نگیرد گر چه او بالاتر است (صاحب تبریزی)

  • ایه اصــــل و نسب در گردش دوران زر است.      هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر استدود اگر بالا نشیند کســـر شــأن شــعـله نیست.    جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالا تراستناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست.         روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر استشصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند.          پس چرا انگشت کوچک لایق انگشــــتر استآهن و فولاد از یک کوه می آیند برون.                  آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر استکــــره اسـب ، از نجابت از پـس مــــادر رود.     کــــره خــر ، از خــریت پیش پیش مــــادر استکاکـل از بالا بلندی رتبــه ای پیدا نکرد.           ز لف ،  از افتادگی قابل به مشک و عنبر استپادشه مفلس که شد چون مرغ بی بال و پر است.       دائماً خون میخورد تیغی که صاحب جوهر استسبزه پامال است در زیر درخت میوه دار  .            دختر هر کس نجیب افتـاد مفت شوهر استصائبا !عیب خودت گو عیب مردم را مگو.             هر که عیب خود بگوید، از همه بالا تر است + نوشته شده در  یکشنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۱ساعت ۷:۴ ب.ظ&nbsp توسط حاج احمد کمیجانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نه هرکه چهره برافروخت دلبری دادند

  • حافظ غزلیاتنه هر که چهره برافروخت دلبری داندنه هر که آینه سازد سکندری داندنه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشستکلاه داری و آیین سروری داندتو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکنکه دوست خود روش بنده پروری داندغلام همت آن رند عافیت سوزمکه در گداصفتی کیمیاگری داندوفا و عهد نکو باشد ار بیاموزیوگرنه هر که تو بینی ستمگری داندبباختم دل دیوانه و ندانستمکه آدمی بچه‌ای شیوه پری داندهزار نکته باریکتر ز مو این جاستنه هر که سر بتراشد قلندری داندمدار نقطه بینش ز خال توست مراکه قدر گوهر یک دانه جوهری داندبه قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شدجهان بگیرد اگر دادگستری داندز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاهکه لطف طبع و سخن گفتن دری داند + نوشته شده در  شنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۰ساعت ۶:۱۹ ب.ظ&nbsp توسط حاج احمد کمیجانی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تصاویر زیبا

  • هر کس بود رهین اعمال نیک وزشتش ؛ حاصل بود ز گیتی هر آنچه برده کشتش دیدی اگر به طرفند ؛کس برده بهره ای چند ؛ باید به صبر دیدن پایان سر نوشتشاز کلیه دوستان و عزیزانی که با ارسال نظرات سازنده خود در بالا بردن کیفیت این وبلاگ بنده را یاری می نمایند کمال سپاس و تشکر را دارم .التماس دعاLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تصاویر ی زیبا

  • هر کس بود رهین اعمال نیک وزشتش ؛ حاصل بود ز گیتی هر آنچه برده کشتش دیدی اگر به طرفند ؛کس برده بهره ای چند ؛ باید به صبر دیدن پایان سر نوشتشاز کلیه دوستان و عزیزانی که با ارسال نظرات سازنده خود در بالا بردن کیفیت این وبلاگ بنده را یاری می نمایند کمال سپاس و تشکر را دارم .التماس دعاLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تصاویر زیبا

  • هر کس بود رهین اعمال نیک وزشتش ؛ حاصل بود ز گیتی هر آنچه برده کشتش دیدی اگر به طرفند ؛کس برده بهره ای چند ؛ باید به صبر دیدن پایان سر نوشتشاز کلیه دوستان و عزیزانی که با ارسال نظرات سازنده خود در بالا بردن کیفیت این وبلاگ بنده را یاری می نمایند کمال سپاس و تشکر را دارم .التماس دعاLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • واقعی بودن برای دیگران

  • وقتی برای دیگران لقمه بزرگتر از دهانشان باشی آنها چاره ای ندارند جز آنکه   خردت   کنند تا برایشان اندازه شوی پس مراقب معاشرت هایت باش ساعت زندگیت را به افق آدم های ارزان کوک نکن یا خواب میمانی یا از زندگی عقب ...., ...ادامه مطلب

  • افراد کم ظرفیت و ریا کار

  • شیری گرسنه از میان تپه های کوهستان بیرون پرید و گاوی را از پا ی در آورد . سپس در حالی که شکمی ا ز غذا در می آورد .هر از گاهی یکبار سرش را بالا می گرفت و مستانه نعره می کشید . صیادی که در آن حوالی در ج, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها